نگار جونینگار جونی، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره
پيوند مامان و باباپيوند مامان و بابا، تا این لحظه: 17 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

نگار جونی مامان و بابا

تولد يه جوجه...

نگارم مامان امروز از صبح استرس شديدي داره چون اگه خدا بخواد قراره يه ني ني كوچولوي خوشگل به جمعمون اضافه بشه...اره عزيزم زن دايي جون قراره ايشاله امروز سزارين بشه ويه گل پسر نازنازي  به دنيا بياره...قرار بود مام بريم بيمارستان اما چون بابايي كار داشت نشد بريم اما اگه بعد از ظهر هوا خوب باشه قراره بريم مشهد بيمارستان و اين پسمل خوشگل رو كه احتمالا اسمش آقا تيام باشه ببينيم...ايشاله كه به سلامتي اين جوجوفسقلي به دنيا بياد و بشه همبازي دخترك گل من...امين... ...
25 آذر 1392

اولين مرواريد نگار خانوم بلاخره خودشو نشون داد...

اولين مرواريد نگار خانوم ما بلاخره روز نهم آذر ماه نود و دو نمايان شد و ما رو كلي خوشحال و ذوق زده كرد...نگار خانوم ما از چهارماهگي آب دهن ميريخت و ما حسابي منتظر دندون درآوردنش بوديم تا اينكه سرانجام وقتي دختركمون 11 ماه و11 روزه شد اولين مرواريدش نمايان شد و همه مون رو خوشحال كرد... مباركهههههه عزيزممممم عسلم اولين دندونت دندون پايين سمت راست دراومد و الان بعد از يه هفته دوتا دندوناي بالات هم نمايان شده و قاشق تو دهنت صدا ميده...مامان و بابا قربونت بشن دخترك دندون دارم... اينم يه شعر به مناسبت دندون درآوردن نگار جونم... نگار داره یه دندون       قند می خوره از قندون فرشته ی مهربون  &...
16 آذر 1392

يازده ماهگي نگار و هفتمين سالگرد ازدواج مامان و بابا مبارك...

سلام عسلي من...12ابان هرسال يكي از قشنگترين روزاي زندگي من و بابايي بود يعني سالگرد ازدواجمون اما امسال اين سالگرد يه بوي ديگه اي داشت چرا كه شما جوجه ي مامان به جمع دونفره ما اضافه شدي و امسال اين جشن رو سه نفري كنار هم بوديم ...خدارو هزاران بار شكر كه نعمتي مثل شما رو به من وبابايي هديه كرد... چون نزديك محرم بود و بابايي هم كار داشت اون شب شام رو رفتيم بيرون و قرار شد كيك سالگردمون رو همزمان با 29 ابان يعني 11 ماهگي شما بگيريم...بهمين خاطر رو كيكمون يه عدد هفت گذاشتيم به نشانه هفتمين سالگرد ازدواجمون و يازده تا شمع كوچيك هم دورش به نشانه ي يازده ماهگي شما عزيزم... تواين ماه اولين بار به مدت چند ثانيه اي بدون كمك واستادي  كه من ...
1 آذر 1392
1